Web Analytics Made Easy - Statcounter

صراط: نه از شبکه‌های متعدد تلویزیونی خبری بود، نه از اپلیکیشن‌های رنگارنگ اینترنتی و نه کنسول‌های جذاب بازی؛ فقط و فقط یک شبکه و چند برنامه مختص بچه‌ها. متولدان دهه‌های50 و 60 برنامه‌های متعددی برای تماشا نداشتند. شاید اولین و مهم‌ترین آن‌ها برنامه کودک شبکه دو با اجرای مجری جوان آن سال‌ها، یعنی الهه‌رضایی بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!


دختر جوانی که در سال‌های ابتدای پیروزی انقلاب و شرایط ویژه آن، وارد عرصه اجرا شد و بدون بهره‌گیری از آموزش‌های تخصصی اجرا، توانست به مرور یک مجری موفق شود. رضایی برای بچه‌های دیروز نقش یک خواهر بزرگ‌تر را داشت که بین پخش کارتون‌های متنوع، درباره موضوعات مختلف صحبت می‌کرد و به آگاه‌سازی آنان می‌پرداخت. مجری محبوب بچه‌ها، درسال78 از اجرای برنامه‌های کودک‌ونوجوان خداحافظی و در مقطعی با دیگر گروه‌های برنامه‌ساز در تلویزیون همکاری کرد. وی فارغ التحصیل رشته
علوم تربیتی است و با وجود کناره‌گیری از اجرای برنامه کودک، بازهم ازاین حوزه جدا نشده و در این سال‌ها مهد کودکی را اداره می‌کند.

بروید عقب‌تر، بازهم عقب‌تر!
رضایی به دلیل شهرت و توانایی‌هایش، در طول این سال‌ها پیشنهاداتی برای بازیگری در سینما هم داشته ولی به دلیل بی‌علاقگی به سمت بازیگری نرفته و ترجیح داده به عنوان مجری ماندگار باشد. این مجری برنامه کودک، خودش هم اهل تماشای کارتون است و از بین آثار مختلف، به کارتون معاون کلانتر و آقای ووبی علاقه بیشتری دارد.
خانم رضایی دلیل ماندگار شدن برخی از هنرمندان را صداقت آن‌ها می‌داند و معتقد است اگر وی و «گیتی‌خامنه» هنوز و با گذشت سال‌ها، در ذهن مردم ماندگارند، به دلیل اعتقادی است که به حرف‌هایشان داشتند و نقش بازی نمی‌کردند. این مجری پیشکسوت به علاقه‌مندان اجرا توصیه می‌کند، خودشان باشند و سعی نکنند ادای کسی را درآورند یعنی نباید از کسی تقلید کنند بلکه آن چه که خودشان هستند باشند، از ته دل حرف بزنند و اطلاعات کافی درباره خواسته‌های بچه‌ها به دست آورند.
الهه‌رضایی یکی از جوان‌ترین مجریان تاریخ صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران است. او در دوران نوجوانی وارد اجرای تلویزیونی شد و توانست نه تنها دراین حرفه باقی بماند، بلکه تا حدودی جریان سازشود.
الهه‌رضایی درباره شروع به کارش درتلویزیون،به «صبح‌نو» گفت: من از سال58 فعالیتم در تلویزیون را آغاز کردم. من در آن دوره دانش آموز دوم دبیرستان بودم و دلیل حضور من در تلویزیون، نیاز حضور یک نوجوان در برنامه کودک در مقام مجری بود. توسط سازمان صداوسیما اعلام شد که به مجری نوجوانی نیاز است و فراخوانی داده شد. من مانند تعداد زیادی از نوجوانان دیگر تست دادم و نهایتاً برای این موضوع انتخاب شدم. من هیچ آشنا یا پارتی در تلویزیون نداشتم و شاید قسمت این‌گونه رقم خورد که وارد اجرای تلویزیونی شوم.

خودم باحجاب بودم و مشکلی برای پوشش نداشتم
رضایی با اشاره به سال‌های ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، درباره شرایط حضور یک مجری زن در سیما گفت: شرایط خیلی ویژه یا متفاوتی وجود نداشت. فقط قدری درمورد ظاهر مسایلی وجود داشت؛ به هرحال حجاب در آن دوره به شکل دیگری مطرح شده بود و همین حساسیت‌های خودش را داشت. البته ازآن‌جایی که من خودم باحجاب بودم، مسأله و مشکلی دراین زمینه وجود نداشت. بیشترین موضوع، همان مسائل فنی بود، این که مجری بتواند به خوبی متن را بخواند و با بیننده ارتباط برقرار کند. ما متنی را که نویسنده می‌نوشت می‌خواندیم و به همین خاطر مشکل خاصی وجود نداشت.

الگوی خاصی در اجرا نداشتم
مجری برنامه‌های کودک در سال‌های دهه60، درباره الگویش در اجرا بیان کرد: درواقع الگوی خاصی برای اجرا نداشتم. ما در آن سال‌ها کلاس‌های فن بیان و ادبیات داشتیم و همین تاحدودی مارا آماده می‌کرد. البته این آموزش به صورت آکادمیک و حرفه‌ای نبود ولی به هرحال یک سری از اشکالات را برطرف می‌کرد؛ راه‌های صحیح صحبت کردن و راحت ارتباط برقرار کردن با مخاطب، مسایلی بودند که دراین کلاس‌ها مطرح می‌شدند. درواقع همین آموزش‌های مقدماتی که به صورت گذرا وجود داشتند پایه اجرای ما بودند.

فصل امتحانات مشکل داشتم
الهه‌رضایی درباره مشکلات اجرا در آن سال‌ها گفت: بخش عمده‌ای از مشکلات مربوط به تحصیل من بود. با توجه به مصادف شدن سال‌های ابتدایی اجرای من با تحصیلم در دبیرستان، گاهی این دو با هم تداخل می‌کردند و مشکلاتی برایم ایجاد می‌شد؛ مخصوصاً در ایام امتحانات این موضوع گاهی مشکل‌تر می‌شد. زمان‌هایی بود که برای مثال من بیمار بودم یا حال خوشی نداشتم، ولی وقتی وارد کار می‌شدم، فضا و محیط جذاب اجرا باعث می‌شد که مشکلاتم را فراموش کنم و به خوبی کارم را انجام دهم.
رضایی با اشاره به سادگی آن سال‌ها و شرایط شهرت در آن زمان افزود: آن سال‌ها خیلی مسائلی مثل امضا یا عکس گرفتن مطرح نبود و بیشتر به سؤال درباره اجرا و حواشی آن محدود بود. مثلاً در کلاس یا مدرسه دوستانم از اخبار و حواشی کارم سؤال می‌کردند.

سال78ساختار برنامه کودک تغییر کرد
الهه‌رضایی درباره دلیل خداحافظی زودهنگامش از برنامه کودک گفت: من مشتاق بودم برنامه به گونه‌ای که علاقه‌مند هستم باشد که بتوانم با بچه‌ها ارتباط خوبی بگیرم. ما درقدیم با توجه به کارتونی که پخش می‌کردیم یا موضوعات روز صحبت می‌کردیم؛ این شیوه درست تا سال78 ادامه داشت ولی این روند دراین سال دچار تغییر شد. گروه کودک، برنامه‌ها را از زنده به برنامه ضبط شده تبدیل کرد که علاوه بر زمان بر بودن، باعث بی‌محتوا شدن می‌شد. این موضوع مرا آزار می‌داد و حس کردم نمی‌توانم با این شیوه ارتباط برقرار کنم.

بانظرم موافقت نشد، کناره‌گیری کردم
مجری پیشکسوت سیما افزود: من با مدیر گروه وقت کودک صحبت کردم و پیشنهاد کردم که این شیوه اصلاح شود و به روند گذشته تغییر یابد. ضمناً پیشنهاد کردم که برای دوری از تکرار، عروسکی به برنامه اضافه شود که در کنار مجری حضور داشته باشد و گفت‌وگوهایی بین مجری و عروسک رد و بدل شود؛ این ارتباط بین مجری و عروسک می‌شد نقش آموزش غیرمستقیمی برای بچه‌ها داشته باشد؛ اما متأسفانه با پیشنهادات من موافقت نشد و طبیعتاً من هم با توجه به عدم رضایتم با شرایط موجود، از اجرا کناره‌گیری کردم. البته من مشکل اساسی با خود سازمان نداشتم و در کمتر از یک سال بعد با گروه خانواده وارد همکاری شدم.

اسپانسربیاوری برنامه می‌سازی
رضایی با مقایسه برنامه‌های کودک دردهه60 و70 با برنامه‌های امروز بیان کرد: به نظرم برنامه‌های کودک امروز ساختار ندارند. به طور معمول پیش ذهنیت علمی و موضوعیت ندارند. البته نمونه‌های استثنایی هستند ولی عموماً به همین شکل‌اند. درواقع اتاق فکری در پشت این برنامه‌ها نیست و به صرف این که کسی بتواند اسپانسر بیاورد، می‌تواند برای کودک برنامه‌سازی کند. البته بازهم تکرار می‌کنم که نمونه‌هایی بامحتوا هم هستند.

برنامه عموپورنگ به مرور افت کرد
الهه‌رضایی با اشاره مصداقی به برنامه‌های کودک این سال‌ها گفت: برنامه عموپورنگ در ابتدای کار موفق و جذاب بود ولی آن را درست دنبال نکرده‌ام؛ البته از یک زمانی به بعد موسیقی، سرود و چهره‌های آن برنامه تکراری شدند و دچار افت شد. ما درگذشته سریال‌های نمایشی یا انیمیشن‌های سریالی بسیار موفق داشتیم که هریک از آن‌ها برای بچه‌ها ذهنیت می‌ساختند.

تلویزیون رقبای جدیدی پیدا کرده است
مجری برنامه «بچه‌های دیروز» با اشاره به انیمیشن‌های قدیمی افزود: اگر انیمیشن‌های قدیمی هنوز هم در خاطر بچه‌های آن سال‌ها هستند ولی کارتون‌های امروزی، با آن که ساختاری حرفه‌ای دارند، آن‌طور که باید ماندگار نمی‌شوند به این دلیل است که امروز، امکان و دسترسی بچه‌ها به رسانه‌های مختلف زیاد شده‌است. انواع سی‌دی، اینترنت و ماهواره به هرحال دراین روند تأثیرگذارند و بخشی از بچه‌ها را به خود جذب کرده‌اند. نقش بازی‌های رایانه‌ای هم دراین بین بسیار مهم است و متأسفانه یا خوشبختانه زمان زیادی از بچه‌ها درگیر این پدیده شده‌اند.

با پخش زیاد کارتون‌های جدید مخالفم
رضایی درباره پخش انیمیشن‌های جدید بیان کرد: من اطلاع دقیقی ازاین کارتون‌های جدید ندارم و زیاد تماشا نمی‌کنم ولی درکل با پخش زیاد این انیمیشن‌ها موافق نیستم. یک دوره‌ای، پخش برخی از کارتون‌های خشن مثل دیجی‌مون فراگیر شده بود که با توجه به آگاهی دراین زمینه، اعتراضمان را به مدیران تلویزیون اعلام کردیم. به هرحال خانواده‌ها تصمیم گیرنده نهایی بچه‌ها هستند و سازمان صداوسیما هم هماهنگی لازم را ندارد و متأسفانه به نظر می‌رسد که امروز بچه‌ها به حال خودشان رها شده‌اند؛ چه از طرف خانواده‌ها و چه از طرف رسانه‌ها، خصوصاً رسانه ملی.

مهدهای کودک برنامه‌ریزی دارند
الهه‌رضایی با اشاره به مدیریتش در یک مهد کودک، درباره حواشی برخی از این مجموعه‌ها گفت: به عقیده من برخلاف برخی از حواشی، میزان برنامه‌هایی مثل موسیقی و شادی دراین مهدها زیاد نیستند. بیشتر برنامه این مجموعه‌ها مختص به مسائل آموزشی‌اند. بازی، آموزش و سرگرمی بخش عمده فعالیت این مهدها هستند که حتی همان بازی‌ها هم عمدتاً دارای بار آموزشی‌اند. ما یک پکیج و برنامه کامل را دنبال می‌کنیم و برای مثال در طول هفته یک ساعت آموزش قرآن و در ساعت دیگری موسیقی داریم. برای تمام لحظات بچه‌ها برنامه ریزی شده و حتی همان بخش موسیقی هم حساب شده است و بچه‌ها به حال خود رها نیستند.

مشتاق بازگشت به تلویزیونم
مجری سال‌های گذشته برنامه‌های کودک درباره احتمال فعالیت دوباره‌اش در تلویزیون افزود: اگر دوباره به من پیشنهاد شود به تلویزیون بازخواهم گشت و مشکلی با این موضوع ندارم. البته ترجیحم به فعالیت در حوزه کودک و نوجوان است و به دلیل دغدغه‌ام دراین حوزه علاقمند به حضورهستم. البته خیلی اهل حضور در مسوولیت‌های مدیریتی نیستم و همان تخصص خودم یعنی اجرا را می‌پسندم. البته همین الان هم به دوستان فعال در گروه کودک اعلام کرده‌ام که اگر نیاز به کمک فکری و مشورتی دراین حوزه وجود داشته باشد، بنده آماده همکاری هستم.

به نیازهای نسل جدید کودکان توجه نشده‌است
رضایی درباره کمبودهای حوزه برنامه‌سازی برای کودکان، در تلویزیون بیان کرد: به هرحال یک گروه کودک و اتاق فکری است که لازم است به علاوه افراد صاحب نظر یک تیم کامل را تشکیل دهند. به نظر من دراین زمینه نیاز به کار زیادی است. مشکلات و کمبودهای زیادی وجود دارند که لازم است در جلساتی تخصصی مطرح شوند و این‌جا در این گفت‌وگو مجال آن نیست؛ اما آنچه مهم است این است که باید به لحاظ آموزشی و ساختاری روی بچه‌ها کار صورت گیرد. متأسفانه در نسل جدید کودکان آن‌طور که باید کار صورت نگرفته است؛ هم از جانب خانواده‌ها و هم رسانه‌ها. باید به این مسائل فکر شود، آسیب شناسی شود و نیازهای کودکان برآورد شوند. نیازهای آموزشی و سرگرمی کودکان گسترده‌اند که باید پس از برآورد آن‌ها، به صورت پایه‌ای به آن‌ها پرداخته شود.

کودکان برنامه‌های بزرگسالان را تماشا می‌کنند
الهه‌رضایی با اشاره به شبکه‌های تخصصی کودک‌ونوجوان افزود: من همان موقع که گفتند قراراست ساعت‌های برنامه کودک شبکه دو افزایش پیدا کند مخالف کردم چون معتقد بودم لزومی برای این کار وجود ندارد و فقط وقت بچه‌ها گرفته می‌شود؛ این اقدام باعث می‌شد که کودک از دیگر برنامه‌های زندگی‌اش دور شود. شاید وجود شبکه تخصصی کودک‌ونوجوان خوب باشد و به هرحال شرایط رسانه‌ای امروز، نسبت به سال‌های گذشته تغییر کرده است؛ اما این موضوع مشروط به این است که خانواده‌ها به فرزندان نظارت داشته باشند و مراقب باشند که بچه‌ها کارتون و برنامه‌های مختص به خود را تماشا کنند؛ متأسفانه امروز دیگر حوزه کودکان مختص به سن خودشان نیست. زیاد اتفاق می‌افتد که برای مثال والدین مشغول تماشای یک برنامه یا فیلم مختص به سن خودشان هستند، ولی کودک هم به همراه آن‌ها مشغول تماشای همان برنامه نامناسب است.

رسانه‌وخانواده هردو مقصرند
رضایی افزود: رسانه و خانواده‌ها هردو مقصرند و همین کم‌کاری خانواده‌ها، اشکالات زیادی را به بار آورده است؛ البته با تمام این صحبت‌ها بازهم من معتقدم اگر برنامه خوبی ساخته شود و تبلیغات درستی هم داشته باشد، رسانه می‌تواند خانواده‌ها را به سمت آن هدایت کند. امروز تعدد برنامه‌های کودک‌ونوجوان زیاد شده ولی کیفیت آن‌ها کمتر قابل قبول است.
الهه‌رضایی درپایان گفت: امیدوارم که سازمان صداوسیما درحوزه برنامه‌سازی کودک، قدری بیشتر فکر و برنامه ریزی کند تا وضعیت به سال‌های گذشته برگردد. نمی‌گویم که به عقب برگردیم، خیر، به جلو حرکت کنیم ولی با شرایطی شبیه به سال‌های موفق گذشته باشیم که آدم‌های موفق، باهوش و اهل فن زیادی در آن نقش داشتند. آدم‌هایی که دلسوز بچه‌ها بودند و به همه مسائل و مشکلات آن‌ها فکر می‌کردند. امیدوارم با حضور و کمک آدم‌های کاربلد، بازهم حوزه کودک تلویزیون به دوران موفق خود بازگردد.

منبع: صراط نیوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.seratnews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «صراط نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۳۶۳۰۶۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند

  عصمتی در نخستین شب از برنامه، مثنوی زیبایی را درباره پدرش خواند که کارگر معدن بوده است. این شعر به‌سرعت در فضای مجازی چرخید و مورد توجه قرار گرفت. گفته می‌شود این شعر بیش از دو میلیون بار دیده و به اشتراک گذاشته شده است. از عصمتی که به واسطه این استقبال از شعرش، به‌عنوان شاعر برگزیده مردمی‌ برنامه «سرزمین شعر» انتخاب شد، دو کتاب «بی‌چشمداشت» در انتشارات شهرستان ادب و «بریل‌های ناگزیر» در نشر ناهونته منتشر شده است. با این شاعر نابینا و موفق گفت‌و‌گو کرده‌ایم و او درباره زندگی خود و سختی‌هایش گفته است. 

در ابتدای گفت‌وگو از خودتان و زندگی‌تان بگویید و این‌که چگونه درگیر بیماری و سپس نابینا شدید؟
من متولد روستای شوریده سرخس هستم که کار اغلب مردم آن کشاورزی و دامداری است. در نزدیکی روستای ما، روستای دیگری است به نام معدن‌ آق‌دربند که در آن یک معدن زغال‌سنگ وجود دارد. پدر من در این معدن استخدام شد و ما به این روستا مهاجرت کردیم و من بزرگ‌شده این روستا هستم. تا بهمن ۱۳۶۵ و در زمانی که کلاس پنجم دبستان بودم، به بیماری مننژیت مبتلا شدم و کارم به بیمارستان کشید. در اثر این بیماری به افت بینایی دچار شدم و ظرف پنج، شش ماه، بینایی من از ۱۰۰ به صفر رسید و همین مسأله باعث شد که خانه‌نشین شوم و در این مدت پیگیر روند درمان هم بودیم اما افاقه‌ای نکرد و دکترها مرا جواب کردند. بعد از این‌که بحث ادامه تحصیل در مدارس نابینایان پیش آمد، خودم در ابتدا مقاومت می‌کردم، چون حاضر به پذیرش این جریان نبودم و نمی‌توانستم بپذیرم که دیگر نمی‌توانم ببینم. من آن زمان رادیو زیاد گوش می‌کردم و یک بار که با یک نابینای موفق در رادیو مصاحبه می‌کردند، انگیزه ادامه تحصیل در من به وجود آمد. در حقیقت یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند. آقای دکتر گلزاری در برنامه جنگ جوان هر هفته یک شخصیت موفق را به برنامه می‌آورد. یک روز با آقای دکتر مسعود گلچین که دانشجوی نابینای دکترای جامعه‌شناسی بود، مصاحبه کرد. وقتی این مصاحبه را می‌شنیدم، مادرم هم در کنارم نشسته بود و چای می‌خوردیم، مادرم به من گفت تو هم می‌توانی مانند این فرد موفق باشی و آنجا بود که این قضیه را پذیرفتم و تصمیم به ادامه تحصیل گرفتم؛ البته مدرسه نابینایان مشهد امکانات شبانه‌روزی نداشت و برای ما که از شهرستان آمده بودیم، امکان درس خواندن در این مدرسه نبود برای همین به مدرسه شهید محبی تهران رفتم و تا سال دوم دبیرستان در آنجا بودم و سوم و چهارم دبیرستان را در مشهد خواندم و بعد در دانشگاه بیرجند قبول شدم و تا مقطع کارشناسی ارشد ادبیات درسم را پیش بردم. جالب این است که ۱۴ سال بعد در یک همایش ویژه دانشجویان و دانش‌آموختگان نابینایان موفق در شیراز همین آقای دکتر گلچین را ملاقات کردم و وقتی این جریان را برایش تعریف کردم، خیلی برایش جالب بود. 

با شرایطی که داشتید احتمالا درس خواندن برای‌تان خیلی هم سخت بوده است؟
شروع کار در مدارس نابینایان برای من خیلی سخت بود چرا که من خط بریل بلد نبودم و همزمان باید این خط را یاد می‌گرفتم و درس را هم گوش می‌کردم. وقتی هم که خط را یاد گرفتم، دستم کند بود و به سرعت بچه‌هایی که تا کلاس پنجم بریل خوانده بودند، نمی‌رسیدم ولی کم‌کم با ممارست زیاد این قضیه برایم عادی شد. در دانشگاه هم در سال اول کار برای نابینایان خیلی سخت می‌شود چرا که منابع درسی به خط بریل نیست و باید جزوات را از بچه‌ها بگیریم و بدهیم به گویندگانی که جزوات را بخوانند. یادم هست سه ضبط صوت به خوابگاه دانشجویان برده و در اتاق‌ها توزیع کرده بودم و دوستان همان طور که یادداشت‌برداری می‌کردند، می‌خواندند یا جزواتی که در دانشگاه‌های دیگر صوتی شده بود، تهیه می‌کردیم. به این صورت خوراک مطالعاتی خود را تهیه می‌کردیم.

خود من چند گزارش درباره کتابخانه‌های نابینایان تهیه کرده‌ام و در آنها همیشه نابینایان از کمبود منابع ادبی یا متون دانشگاهی و درسی گلایه داشته‌اند؛ برای حل این مشکل چه کاری می‌شود کرد؟
شاید یکی از ساده‌ترین کارها این است که منابعی مشخص شود. استادان معمولا منابع مختلفی را معرفی می‌کنند و دانشجویان مجبورند آن منبع استاد را تهیه کنند که امکان دارد، به نسخه صوتی یا بریل تبدیل نشده باشد. اگر چند منبع مشخص از طرف وزارت علوم برای درس‌های مختلف مثلا  گلستان، حافظ و...مشخص شود، راحت‌تر می‌شود این منابع را ضبط کرد‌ یا دانشجویانی که این درس‌ها را ضبط و به نسخه صوتی تبدیل کرده‌اند، راحت‌تر می‌توانند آن منابع را با هم تبادل کنند. البته امروزه با پیشرفت فناوری و پیام‌رسان‌های موجود، سایت‌های زیادی هستند که کتاب‌های درسی و غیردرسی زیادی به صورت صوتی در آنها وجود دارد اما باز هم نیاز به صوتی شدن منابع بیشتر و در اختیار قرار گرفتن آنها ا‌حساس می‌شود.

در مشهد کتابخانه ویژه معلولان وجود دارد؟
در مشهد کتابخانه مرکزی مشهد که به تازگی هم افتتاح شده است، بخش ویژه خط بریل و هم کتاب صوتی و همچنین کتابخانه دکتر شریعتی دانشگاه فردوسی و آزاد، بخش کتابخانه گویا هم با چند هزار عنوان کتاب داریم در این زمینه شکر خدا. در سال‌های اخیر دسترسی به کتاب‌های صوتی راحت‌تر و بیشتر شده است.

از این بگویید که شعر و شاعری چگونه برای شما آغاز شد؟
همان سال‌هایی که تهران بودم حوالی سال دوم با راهنمایی معلمان نابینا و به‌خصوص یکی از آنها که شاعر بود، به شعر علاقه‌مند شدم. شاید یکی از دلایلش، آن همه دوری از خانواده و دلتنگی بود. از اول مهر تا پایان اسفند به ما اجازه مرخصی نمی‌دادند و این غربت، دوری از خانواده باعث شد برای خودم چیزهایی بنویسم. ضمن این‌که اندوه نابینایی برای من بیشتر بود، چون نابینایی برای من پیش آمده بود و نسبت به بقیه بچه‌ها که عمدتا نابینای مادر‌زاد بودند، پذیرفتن آن برایم سخت‌تر بود. همه این مسائل دست‌به‌دست هم داد که بنویسم؛ ضمن این‌که رادیو هم زیاد می‌شنیدم و اطلاعاتم زیاد بود. همان زمان انشای من نسبت به بقیه بچه‌ها خیلی بهتر بود و مورد تشویق معلمان ادبیات قرار می‌گرفتم، همین اطلاعات عمومی ‌به من کمک کرد و شاید از همان اولین شعری که درباره رنگ‌ها نوشتم، رنگ‌ها برای خودم و برای دیگر دوستان نابینایم ترجمه کردم. البته شعر ساده‌ای بود:
آسمانی رنگ زیبای رجاست
قرمز احساس گل عاطفه‌هاست
شعری بود که می‌خواستم تسکینی برای خودم باشد و ندیدن را این‌گونه جبران و خودم را قانع کنم. وقتی سوم راهنمایی بودم در منطقه ۵ تهران شعرم رتبه آورد و به مرحله استانی راه پیدا کرد و این باعث شد مصمم شوم تا شعر را جدی ادامه دهم. همان مدرسه بخشی به اسم هنرکده داشت که خانم نیک‌پور مسئول آن بود. او خانم معلم شاعری بود که بچه‌های  دارای استعداد ادبی و هنری را شناسایی می‌کرد و برای‌شان کلاس‌ می‌گذاشت. روزنامه اطلاعات در آن زمان صفحه‌ای به نام معلولان داشت که این خانم معلم آثار بچه‌ها را تصحیح و در روزنامه منتشر می‌کرد. اینها باعث شد انگیزه‌های جدی‌تری در من ایجاد شود و وقتی هم به مشهد آمدم، حضور در انجمن‌های ادبی و آشنایی با استاد کاظمی‌ باعث شد کار را جدی‌تر بگیرم.

آیا امروز بین نابینایان، توجه به شعر و شاعری به صورت جدی دنبال می‌شود؟ 
اتفاقا سال گذشته اولین همایش نگاه سپید ویژه شاعران نابینا و کم‌بینا در یزد برگزار شد که شاعران حضور پررنگی در این همایش داشتند و سطح آثارشان هم خیلی خوب بود، به‌ویژه حضور شاعران خانم خیلی پررنگ بود به گونه‌ای که شش نفر از هشت نفر برگزیده، شاعران خانم بودند. معلوم بود با شعر به‌خوبی آشنا هستند و نسبت به گذشته که شاعران نابینا سعی می‌کردند فقط برای خودشان یا به قول معروف برای دل خودشان بنویسند و شعرشان را جایی بازتاب نمی‌دادند؛ الان از آن فضا چند گام جلوتر آمده‌اند و در جشنواره‌هایی اینچنین شرکت می‌کنند و می‌شود انتظار داشت سال‌های بعد شعرهای خیلی خوبی از آنها شنید.

سرزمین شعر و حضورتان در این برنامه بگویید.
سرگروه‌ها در انتخاب افراد تعیین‌کننده بودند و لطف آقای دکتر اکرامی ‌شامل حال من شد و ایشان مرا دعوت کردند و من هم با افتخار پذیرفتم و اولین شعری که در آنجا خوانده شد، شعر «پدرم را خدا بیامرزد» من بود که تجربه شخصی من و شعری درباره پدرم بود که معدن و زغال و دیگر واژه‌هایی را که عمری با آنها زیسته بودم بیان می‌کرد و خدا را شکر با استقبال هم رو‌به‌رو شد.

قبلا فکر می‌کردید مورد پسند مردم واقع شود؟
جاهایی که این شعر را خوانده بودم بازتاب‌های خیلی خوبی دریافت کرده بودم اما نه در این حد، انتظار این‌که این شعر این‌قدر فراگیر شود و بازتاب پیدا کند را نداشتم.شعر دیگری که در این برنامه خواندم، شعر «خودم را می‌بینم با من از راه نگویید» درباره مشکلات معلولان در جامعه بود که این شعر در جامعه معلولان بازخورد خیلی زیادی داشته است و خودم دیده‌ام در مراسم مختلف و معمولا در روز جهانی عصای سپید این شعر را به‌صورت سرود یا دکلمه اجرا کرده‌اند و به قول یکی از دوستان این شعر، شعر ملی نابینایان شده است. یکی از دوستان به من می‌گفت در تاجیکستان بین نابینایان آنجا هم این شعر بازتاب پیدا کرده است.

استفاده از فرصت حضور در رسانه برای طرح مشکلات معلولان 
دوستانی که در این برنامه حضور داشتند، ۶۳ نفر شاعر بودند که شعر‌های عاشقانه و اجتماعی خوبی داشتند و اگر من هم مانند آنها شعر می‌خواندم، کار خاصی نکرده و حرف متفاوتی بیان نکرده بودم در حالی‌که دوست داشتم حرفی از جنس خودم بیان کنم که هم شعر باشد و هم بازتاب‌دهنده جامعه‌ای که به آن تعلق دارم، مثلا شعر سومی که در برنامه خواندم، شعری برای «لویی بریل» بود که واقعا همیشه فکر می‌کنم باید ادای دینی به چنین شخصی که جهان نابینایان را روشن کرده است، بکنم. به آقای دکتر اکرامی ‌گفتم حتی اگر حذف هم بشوم دوست دارم این شعر خوانده شود به این دلیل که می‌خواهم به شخصیتی که سرنوشت نابینایان جهان را عوض کرد، ادای دین کنم. یا شعر قبل از آن که کلا فضای مربوط به معلولان و نابینایان داشت، می‌دانستم اگر این شعر را نخوانم، دوستان معلوم و نابینای من این انتقاد را خواهند داشت که اگر دیگران شعر عاشقانه و اجتماع بخوانند و شما هم همان کار را بکنی، کار خاصی نکرده‌ای در صورتی‌که می‌توانستی در کنار حضورت مسائل ما را هم مطرح ‌کنی و من هم همین کار را کردم. شاید اگر به مرحله بعد می‌رسیدم رباعی‌هایی برای رودکی شاعر نابینا و پدر شعر فارسی می‌خواندم.

چند رباعی از موسی عصمتی
 
گل داده جهان فارسی بعد از تو

برای پرچمدار و پدر شعر فارسی (رودکی جان)
سرگشته و گنگ و مات برگشت امیر
بی‌آن‌همه سور و سات برگشت امیر
آن روز که دلتنگ بخارا بودیم 
با شعر تو از هرات برگشت امیر 
 
آن روز شکوه لحظه‌ها را دیدیم 
ما رنگ خدایی صدا را دیدیم 
از پنجره بسته‌ چشمت در شب
ما معجزه‌ سبز خدا را دیدیم 
 
چون ماه، به سمت آسمان برگشتیم 
چون سرو، به باغ و بوستان برگشتیم 
با نغمه‌ رود بی‌کرانت ای مرد
ما تا لب جوی مولیان برگشتیم 
 
تو آینه را دوباره جاری کردی
با نغمه‌ رود بی‌قراری کردی 
تو سرو بلند فارسی را هر روز 
با شعر و ترانه آبیاری کردی 
 
این سرو بلند و شاد مدیون تو است
این شعر پر از نماد مدیون تو است
هرچند پی‌افکند بنایی چون کوه 
فردوسی پاک‌زاد مدیون تو است
 
در کوه هنوز هم صدایت باقی‌ست 
پژواک تمام لحظه‌هایت باقی‌ست 
در سنگ‌ترین نشانه‌های تاریخ 
دیدیم هنوز رد پایت باقی‌ست 
 
 گل داده جهان فارسی بعد از تو
روشن شده جان فارسی بعد از تو 
هر روز پر از گزاره‌های عشق است 
دستور زبان فارسی بعد از تو
 
با تو غزل و سرود جاری شده است
بغضی که شکسته بود جاری شده است 
آموی زلال فارسی در این دشت 
از جانب پنجرود جاری شده است 
 
حالا غزل و ترانه‌ها رویایی‌ست 
موسیقی رودخانه‌ها رویایی‌ست 
از دشت سرخس تا خجند و پروان 
چون شعر تو، عاشقانه‌ها رویایی‌ست 
 
خوش‌باش که خار سیم‌ها گل شده است 
این مرز، بدل به جاده و پل شده است 
نام همه‌ برادران جانی
تهران و دوشنبه‌جان و کابل شده‌ است 

دیگر خبرها

  • عمو پورنگ به «لالایی» نزدیک شد و تلویزیون به سریالی فوتبالی!
  • یک برنامه رادیویی مرا به زندگی برگرداند
  • تیپ خانم مجری محبوب تلویزیون در کنسرت مصطفی راغب | تصویر
  • مسعود اسکویی مجری پیشکسوت درگذشت
  • مسعود اسکویی درگذشت + سوابق
  • مجری باسابقه ورزشی درگذشت | وداع با صدای ماندگار
  • مجری و گزارشگر قدیمی درگذشت | وداع با صدای ماندگار
  • گوینده پیشکسوت رادیو درگذشت + بیوگرافی و علت فوت مسعود اسکویی
  • درگذشت مسعود اسکویی گوینده و مجری رادیو
  • مجری و گوینده قدیمی درگذشت + عکس